حکایت این نسل نوخواسته ی معترض

حکایت این نسل نوخواسته ی معترض

اگر کوچکترین نهاد اجتماعی را خانواده و بزرگترین آن را کشور بدانیم که از مجموعه اولی، دومی تکوین میابد،  میتوان این فرضیه را مقرون واقعیت دانست که الگوی حاکمیت و اداره یک «کشور» ، تا حد بسیار زیادی متأثر از الگوی غالب مدیریت «خانواده» در آن کشور است، کشوری که در آن نهاد خانواده عمدتاً از الگوی پدرسالاری تبعیت می کند بسیار محتمل است که نظام حاکمیتی آن نیز توتالیته و اقتدارگرا باشد..

علی هذا، چنانچه تغییرات حاکمیتی در ایران طی یک قرن اخیر را با نگاهی گذرا رصد کنیم خواهیم دید این فرایند که از پادشاهی مطلقه به پادشاهی مشروطه و سپس جمهوری دمکراتیک که با سرکوبی و کودتای بیگانه متوقف، و در قالب دیگری به نام جمهوری اسلامی ظهور نمود،در گذر  بوده و امروزه تمامی مساعی خود را معطوف به احقاق حقوق سیاسی و اجتماعی همسنگ دیگر دول متمدن نموده، در واقع مُلهم و متأسی از فرایند تحول و دگردیسی مدیریت خانواده طی این سالها بوده که از پدرسالاری مطلق  به سمت شناسایی و رسمیت بخشی به حقوق  دیگر اعضا خانواده  و در راس انها زنان و دختران، در حرکت بوده است، که بازتاب آن با کمی تأخیر در سطح کلان ونظام حاکمیت کشور انعکاس یافته است. (از همین جا بُنمایه شعار؛ #زن_زندگی_آزادی نیز آشکار میشود) .. بنابراین لکوموتیوران قطار تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه و نظام حاکمیتی آن در همه ادوار بدون تردید خانواده و بویژه پدران آن بوده اند. که البته گفتمانی قابل نقد و نظر است، لکن ما در این مقال به همین مختصر بسنده می کنیم و غرض اصلی از تبیین آن را بیان میداریم، اینکه بگوییم؛  نسل جوان شجاع امروز که پرچمدار تحول خواهی و احقاق حقوق بشری مردم در بستر خیابانهای کشور می باشد، دست پرورده پدرانی است که در بین دو نسل «پدران» خود و «فرزندانشان» ایستادند و از حقوق نامتعارف مکتسبه خود طی سالهای متمادی گذشتند وبجای تبعیت از رفتار پدران و تربیت غلط خود، روند پدرسالاری نهادینه شده در خانواده ایرانی را تغییر دادند و به فرزندان خود آزادگی و  نافرمانی در مقابل دیکتاتوری و در یک کلام حق اعتراض آموختند.  پرواضح است این تغییر بنیادین حاصل نمی شد  مگر با ازخودگذشتگی و ایثار نسلی که از دو نسلِ؛ قبلی(پدر) وبعدی (فرزند) خود متواضعانه فرمانبرداری محض نمود، تا زنجیره دیکتاتوری پدرسالارانه را بشکند. نسلی که هم دیکتاتوری پدری مستبد را منباب احترام تحمل کرد هم به فرزندان خود یاد داد که زیر بار هیچ ظلم و زوری نروند حتی اگر از جانب پدرشان باشد!

نسلی که در غبار جنگ و اعتیاد و زندان و فقر و خفقان و سرکوب و گشت های مختلف ارشاد و تضییع حقوق و کرامت انسانی، ققنوس وار ایستاد و زندگی تشکیل داد و صاحب فرزند شد… نسلی که گرچه بدلیل مشکلات عدیده حادث عمدتاً بیش از یک فرزند ندارند، اما همان یک فرزند را فارغ از جنسیتش  «مرد» به بار آوردند! دختران و پسران جوانمردی که هریک امید خانواده و بلکه کشوری هستند..

آری! اعتراف می کنیم که نسل ما، فرزندان خود را با مرام و منشی شخصیتی متفاوت با خویش بزرگ کرده ایم، اما اگر از تمام کرده و  گذشته خود شرمسار باشیم از پرورش این نسل به خودمی بالیم، واگر اسباب زحمت شما مستبدان شده اند از این بابت پوزش می طلبیم!

ببخشید که به آنها یاد نداده ایم که به هر بزرگتری احترام بگذارند! ، ببخشید که به آنها یاد ندادیم که به هر فرمانده ای سلام کنند! ، ببخشید که به آنها یاد ندادیم که به هر قانونی عمل کنند! ، ببخشید که به آنها یاد ندادیم که چیزی یا کسی مقدس وشایسته تکریم بی چون و چراست! ، ببخشید که به آنها آنچه را که خود بدان مقید بودیم و برایش جان دادیم، زندان رفتیم و از موطن خویش مهاجرت کردیم، سوختیم و ساختیم، وحاصلی جز حسرت وندامت وپریشانی ندیدیم را یاد ندادیم… ببخشیدکه ما پدران نسلی هستیم که مثل ما مأخوذ به حیاء و قناعت پیشه وتوسری خور نیستند. به هر رفتار نامعقولی از ناحیه هر مقام و منصبی باشد اعتراض می کنند و از هیچ کس و هیچ چیز هراسی به دل ندارند..

توضیح واضحات است اگر بگوییم این نوجوانان و جوانانی که می بینید، متابعت و سرسپردگی محض را در هیچ صورت و قالب سیاسی و دینی و حزبی وقومی و… پذیرا نیستند، از هیچ تنابنده ای در هیچ چیز پیروی نمی کنند و به ریش هر استادی می خندند که به ریش خود نخندیده است! اینان حرف زور و نامعقول را حتی از والدین خود نمی پذیرند، گذشت و سکوت و اغماض بلد نیستند.. با ظالمان بی اَدبند و در کمال قساوت هر حلقومی را می دَرند که از آن صدایی آمرانه برخیزد..  و و سرانجام آنکه؛ این نسل نوخواسته ی عظیم همدل برای دستیابی به خواسته های خود هرگز و هرگز کوتاه نمی آید، تعلل نمی کند، منتظر تغییرات بطئی نمی ماند و بی هیچ درنگی با غلطک از روی هر دیکتاتوری رد می شود که آزادی و حقوق طبیعی اش را سلب و پایمال کند!..

و البته کتمان نمی کنم که ما نسل سوخته هم از دیدن آنان به وَجد میآییم و همچنان آماده اهداء جان و مال خود در قدمگاهشان بسوی آینده ای روشن  هستیم، که بخت یارشان باد!